زنده و زندگی ـــ خط سیر به قلم جعفر دیناروند

اشتراک گذاری مطلب:

لینک کوتاه مطلب:

کد خبر: 37673

تاریخ انتشار: ۲۹ فروردین ، ۱۴۰۴

زنده و زندگی ـــ خط سیر به قلم جعفر دیناروند

انسان با تولد،وارد دنیا می شود و با مرگ از آن جدا می گردد.این ساده ی قضیه است.خطی که از جان گرفتن آدمی آغاز و با قطع آن، به اتمام می رسد.
اگر از مباحث فلسفی و دینی جدا گردیم و به همین شکل، تفسیر به موضوع کنیم باز مباحث فراوانی قابل ارائه اند.درست است که از نظر علمی, نطفه بستن در رحم مادر، نقطه ی آغازین زندگی است اما برای ورود به این دنیا، تولد، امری لازم و ضروری است.
بر همین تصور است که خطی ترسیم می کنند و آغاز آن را تولد و پایان را نیز مرگ در نظر می گیرند.شاید هم برای بسیاری همین ساده ترسیمی، کافی باشد تا قانع شوند.قابلیت دفاع هم دارد.نفس که قطع شود، مرگ فرا می رسد و بر همین اساس, درون قبر گذاشتن آغاز می شود.فرد از این جمع جدا شده است.پس مسیری لازم می آید.
خط سیر، موضوعی مهم است که در موضوع های انسانی دارای جایگاهی ویژه است.بعضی این خط را ابتدای زندگی و انتهای آن را مرگ در نظر می گیرند.این حالت در بسیاری از افراد موجود است و به خصوص،نگاه های عامیانه می تواند موثر بر آن باشد.ما چنین نگرشی را تنها قانع کننده ای سریع می دانیم اما از نظر علمی و دانشی این موضوع می تواند مسائل دیگری را نیز داشته باشد.
در واقع، سئوال هایی مانند اینکه، این سیر خطی است و مستقیم به مقصود می رسد یا دایره ای است که ابتدای آن، پایان آن نیز هست؟در مباحث فلسفی بسیار قابل تامل است اما از باب انسانیت, وضعیت شکل دیگری به خود می گیرد.
زندگی کردن یا زنده بودن؟خط سیر با این دو شکل، از بودن متفاوت خواهد بود.در واقع این انسان است که با بودن خود، مسیر را معین می کند.
کسانی که مسیر زندگی را دایره ای به دور خود در نظر می گیرند، مانند کسانی هستند که در محدوده ای سیمی یا فلزی، به سرعت حرکت می کنند در عین حالی که در همان مکان خود، باقی مانده اند.
در سیر، خطی است که ویژگی های معینی دارد.حرکت به جهتی معین است که دارای منظور و مقصودهای والایی است.نوعی تلاش و کوشش های خاصی را می طلبد که فقط مخصوص نوع بشر است.خط سیری برای رسیدن به اوج و محقق کردن تمامی توانایی هایی که آدمی با تولد خود، داراست.
یعنی،انسان در خط سیر خود، یا زندگی می کند یا زنده است و نفس می کشد.هر دو شکل قابل تصورند و بر همین اساس نیز مورد تفسیر قرار می گیرند.
ماندن برای اثبات بودن، همان زنده بودن در حالی که تلاش و کوشش برای رسیدن به اهداف، همان زندگی کردن است.
اگر به واقع، تولد تا مرگ را خط سیر در نظر گیریم، ورود به این شکل از تصور، فقط دو نوع انسان را معرفی می کند.آن هایی که چگونگی حرکت را خود، انتخاب و کسانی که دیگران، برای آن ها تصمیم گیری می کنند.آن هایی که رشد و ترقی را اساس تلاش های خود بر می شمارند و افرادی که چنین تصوری از وجود خویش ندارند.آن هایی که انسانیت خود را در راه ترفیع و رشد قرار می دهند تا دنیا را متغیر سازند و کسانی که درونگرایی را فراموش کرده اند و برونگرایی دیگران را اساس ماندن خویش بر می شمارند.
کسانی که خود را ارزشمند می دانند و معتقدند که نوع بشر، احسنت است و کسانی که ارزش خود را در دیگرانی می یابند که به آن ها زنده بودن را نشان می دهند لذا خط سیری مشخص را دریافت می کنند و آن را برای بودن خویشتن، در نظر می گیرند.خط سیری که ابتدای آن انتهای آن است فقط، برای کسانی است که زنده اند.
برای خط سیر،روندگی، حالتی فعال برای نوع بشر است.حرکت دهی برای رسیدن به اهداف بلند انسانی است.مسیری برای ترفیع انسانیت و رسیدن به اوج است.در واقع، در راه بودن است که به وجود آدمی معنی می دهد.
روندگی باید برای کسانی باشد که تغییر دهنده و تحول گرا هستند.در کنار این وضعیت است که همراه بردن ها هم مطرح می شود.مانند گله ها، اندیشیدن است که ابتدایی که برود، همه نیز به دنبال آن خواهند بود.البته که چنین افرادی هرگز به رشد و تعالی نخواهند رسید.
خط سیر، مسیری مستقیم برای رسیدن به اهدافی است که آدمی را از سایر موجودات جدا می سازد.این ترفیع ها را نمی دهند که باید به دست آورند.پس حرکت لازم آید و کوشش ضروری گردد.زندگی کردن به خط سیر معنی دار،جهت دهد و به حرکت و کوشش، ادراکی معین معرفی نماید.
خط سیر را، وجود آدمی، از ابتدا تا انتها گویند.خطی مستقیم برای کسانی که زندگی می کنند و خود را در تمام کوشش ها و تصمیم ها، رشد دهنده، موثر بر می شمارند.
آن ها،نسبت به انسانیت و نوع بشر، تحولگرا می باشند، در کنار کسانی قرار دارند که از جامعه به دورند و مرتب در جای خویش باقی می مانند.حرکتی نیز اگر باشد از طرف دیگرانی است که آن ها را با خود می برند.اینکه به کدامین جهت؟را دیگرانی تعیین می کنند که زنده بودن ایشان را می خواهند. زندگی کردن نمی تواند ماندن باشد.تغییر خواهی، همراه با تحول گرایی و رسیدن به تکامل خواهی است.در این راستاست که باید گفت:آدمی یا زنده است یا زندگی می کند.
آن هایی که در جامعه ی خود، نقشی فراگیر دارند، زندگی می کنند و از بودن خویش، آگاه و لذت برنده هستند در حالی که، مخالف با آن، فقط حیات دارند و در ظاهر، میان جمع زندگی می کنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *