به قلم جعفر دیناروند
جوامع پیشرفته، در معیارهای خود سنج، به درجاتی می رسند که رضایتمندی، اصلی ترین بازخورد آن محسوب می شود.
انسانیت و توجه به جوهره آدمی در سنجش انواعی از تعالی گری، امری قابل توجه به حساب می آیداین مهم در سطوح مختلفی دلدادگی، خود را نشان می دهد تا ضمن توجه به اصول، به شادمانی مردمان آن منجر گردد.
مطالعه محیط اطراف و مشاهده انواعی از رفتارهای مردم، وضعیت موجود را به خوبی ترسیم می کنند.اینکه دل های افراد جامعه به هم گره خورده اند یا خیر؟
واقعیت امر نشان می دهد که، جامعه امروز ما، عصبی است و خود بینی را به وضوح مشاهده می کند.همدلی که از بارزتربن نزدیکی قلب های مردم یک جامعه است، در این گیر و دار به خاموشی می گراید.
لمس این دره عمیق در جامعه امروز ما چندان مشکل نیست.مراجعه به ادارهایی که با ثروت ملی ایجاد شده اند، برای مردم جز نارضایتی، محصولی ندارند.. کارمند بانک، برای اعطای وام به همشهری خود، چنان می کند که او فرار را بر قرار ترجیح می دهد.پ
زشک امروز ما به خصوص متخصصین، بی رحم ترین شده اند.آن ها هرگز خود را متعلق به بیماران نمی دانند.به فکر انباشت ثروت از همین مسیرند.
بعضی از مراکز پزشکی مانند آزمایشگاه ها یا سونوگرافی ها از دستگاه پوز استفاده نمی کنند.داروخانه ها هم به شکل دیگری به همنوعان خود ضربه می زنند.
به راستی این همه فشار بر مردمان یک شهر، از کدام نقطه، شروع می شود؟بدون شک، روش اداره یک کشور و قوانین تصویبی آن، اصلی ترین جهتی است که روشنفکران و اهل علم ، به آن می نگرند.
مگر نه این است که مجلس، متعلق به مردم است؟ مگر دولت به وسیله مردم انتخاب نمی شود؟ کدام قانون در مجلس باعث شادمانی مردم و برپایی جشن شده است؟ ک
دام تصمیم دولت، امید در دل ایجاد کرده است؟مشکل غروب همدلی از همین نقاط ایجاد می شود.اینکه هرکس به فکر خویش است، بز هم به فکر ریش است، در رفتارها مشاهده می شود.
افراد، هزینه ها می کنند تا در شورا حضور یابند.به راستی، کدام تصمیم شورای شهر، از ابتدا تا کنون، باعث تحول در سطح شهر شده است؟همدلی که واژه ای لازم و ضروری برای رفغ انواع ظلم و فشارها بر همشهریان و هموطنان است، به حاشیه رفته و کلمه ای ناملموس محسوب می شود.
این عدمیت، از ریشه هایی است که عاملیت محسوب می شوند.امروز نمایندگانی از مجلس، در اموری دخالت می کنند که وظیفه آن ها نیست.
یان مهم زمانی، روشن تر می شود که در استخدام ها، تیم خود را در خفا، به نوایی می رسانند.
همدلی در این وضعیت، مدفونی بی صداست.جامعه امروز از این درد، در انتظار درمان است.
همدلی، ستاره ای است که باید منور شود.اگر این چنین گردد، هر کس به فکر خویش نخواهد بود که در فکر انسان و تجلی انسانیت خواهد گشت.
چگونه می توان این نزدیکی دل ها را ایجاد کرد؟چه کس یا کسانی،ا ین غروب را به طلوعی دوباره تغییر می دهند؟جامعه ما تشنه همدلی است.
