جعفر دیناروند
موضوع دردهای انشعابی را از زوایای متفاوتی می توان نگریست.این یعنی، دیدگاه های مختلفی، قابل ارائه است.نظریه پردازان مختلف، با تکیه بر داشته های خود، ایده های خاص خویش را معرفی می کنند.
این، نشان می دهد که دردهای انشعابی مورد توجه اندیشمندان و علم نگران است.مهم ترین نکته، علمی بودن دیدگاه هاست.استدلال خواهی و یافتن رابطه علت و معلولی، خمیرمایه این نوع فعالیت هاست.تکیه بر دانش، برای یافتن ریشه هاست.
علوم پزشکی، به عنوان مثال، در این رابطه، ضمن تعریف دردهای انشعابی به موارد مربوط به آن نیز می پردازد.این دیدگاه، متمرکز بر سلامت جسم است و بیشتر، جنبه درمان های فردی دارد.نگرش آن، دارودرمانی و اعمال مختلف جراحی است.
این دیدگاه، برای روشن شدن موضوع، تعریفی از دردهای انشعابی را ارائه می دهد.
«دردهای انشعابی به دردهایی گفته میشود که از یک نقطه در بدن منشا میگیرند و به نقاط دیگر گسترش مییابند. این نوع درد معمولاً ناشی از تحریک یا فشار بر اعصاب است و میتواند با علائمی مانند سوزش، بیحسی، یا ضعف عضلانی همراه باشد.»
تعریف، از توجه به جسم، فراتر نمی رود لذا در استمرار فعالیت های خود، بر آن نیز متمرکز می شود.به طور مثال، در مورد علت های درد انشعابی، از محدوده جسم خارج نمی شود و آن ها را در چندین مورد تخصصی، تقسیم بندی می کند.نظریه زیر مربوط به همین دیدگاه است.
«علل دردهای انشعابی,فتق دیسک:
فتق دیسک زمانی اتفاق میافتد که بخشی از دیسک بین مهرهای از جای خود خارج شده و به عصب مجاور فشار وارد میکند. این فشار میتواند باعث درد در ناحیه کمر و انتشار آن به پاها شود.
تنگی کانال نخاعی:تنگی کانال نخاعی به معنای باریک شدن فضای داخل کانال نخاعی است که میتواند باعث فشرده شدن نخاع و اعصاب شود. این امر میتواند منجر به درد، بیحسی و ضعف در پاها شود.
التهاب اعصاب:التهاب اعصاب میتواند به دلایل مختلفی از جمله عفونت، آسیب عصبی یا بیماریهای خودایمنی ایجاد شود. التهاب اعصاب میتواند باعث درد و علائم دیگر در ناحیه آسیب دیده و همچنین انتشار درد به سایر نقاط بدن شود.
نورالژی:نورالژی به دردی گفته میشود که از یک عصب آسیب دیده یا تحریک شده ناشی میشود. این درد میتواند به صورت تیز، سوزشی یا شوک الکتریکی احساس شود و معمولاً در نزدیکی محل عصب آسیب دیده است.
سایر علل:دردهای انشعابی میتوانند ناشی از علل دیگری مانند سندرم تونل کارپال (فشرده شدن عصب مدین در مچ دست)، بیماریهای خودایمنی، یا مشکلات متابولیک مانند دیابت نیز باشند.
علائم دردهای انشعابی:درد در یک نقطه خاص که به سایر نقاط بدن انتشار مییابد.
احساس سوزش، سوزن سوزن شدن یا بیحسی در ناحیه آسیب دیده و مناطق دیگر.
ضعف عضلانی در ناحیه آسیب دیده.
تغییرات در حس لامسه مانند از دست دادن حس یا حساسیت بیش از حد.
تشخیص و درمان:تشخیص دردهای انشعابی معمولاً با معاینه فیزیکی، بررسی سابقه پزشکی بیمار و انجام آزمایشهای تشخیصی مانند الکترومیوگرافی (EMG) و مطالعات هدایت عصبی انجام میشود.
درمان دردهای انشعابی بسته به علت زمینهای متفاوت است و ممکن است شامل موارد زیر باشد: داروهای مسکن و ضد التهاب, فیزیوتراپی و تمرینات ورزشی, تزریق استروئید یا سایر داروها, درمانهای مداخلهای مانند بلوک عصبی یا جراحی.
نکته مهم: اگر دچار دردهای انشعابی هستید، مهم است که به پزشک مراجعه کنید تا علت درد شناسایی و درمان مناسب تجویز شود.»
متن فوق، نشان دهنده محدودیت این دیدگاه از نظر روابط اجتماعی، دیدگاه های انسانگرایانه، مسائل غیرمادی، دردهای روانی، انواع مسائل غیر جسمی، مشکل های روحی و در نهایت، دردهایی که منشا آن ها، جسمانی نیستند و از طریق دارو و اعمال پزشکی، حل نمی شوند،نمی گردد.
باید توجه داشت که دردهای انشعابی، موضوع محدودی در حصار علم پزشکی نیست بلکه گستردگی خاصی در جوامع مختلف دارد به طوری که توازن موجود را بر هم می زند و اجتماع انسانی را نامتعادل می کند.
این موضوع، در دیوارهای مادی حبس نمی شود و در اصل، به اندازه تفاوت های فردی، دارای فراز و نشیب هاست اما این بدان معنا نیست که منشا و بنیانی نداشته باشد یا به سرچشمه ای وصل نباشد.
دردهای انشعابی، تنها در جامعه انسانی، معنایابی می شوند.آن ها در درون جامعه تولید می گردند.منافع و زیان هایی دارند.زیان ده و منفعت خواه، هر دو، از جنس انسانند.هیچ حیوانی، مداخله گر نیست هر چند وحشی تر هم که باشد،باز، بی تاثیر و بی تقصیر است.
پس، محور دردها، انسان است.موجود دوپایی که از قوه فکر و عقل، برخوردار است و هوش سرشار او سبب سازش با وضعیت های مختلف می گردد.این موجود، در پی تسخیر طبیعت است و دنیا را به نفع خود تغییر می دهد.دیدگاه روانی:یکی دیگر از دیدگاه ها، جنبه روانی دارد و مانند نگرش های پزشکی نیست.این ها، برداشت خود را از دردهای روانی در محدوده هایی خاص، تعریف می کنند و تمرکز را نیز بر همان اساس، شکل می دهند.
دردهای روانی انسان در جامعه که از نظر ما، انشعابی نامیده می شوند، غیر مادی به حساب می آیند و لذا، آن ها را اموری ذهنی یا عاطفی، خطاب می کنند.اینکه سرچشمه دردهای روانی چیست؟وضوحی یافت نمی شود.متن زیر، بخشی از این دیدگاه است.
«درد روانی، درد ذهنی یا درد عاطفی، یک احساس ناخوشایند ( رنج) با منشا روانی و ذهنی است.»
ادوین.اس.اشنایدمن، یکی از پیشگامان حوزه خودکشی شناسی، آن را اینگونه توصیف کرد: «چقدر به عنوان یک انسان درد میکشید. این رنج روانی است؛ عذاب روانی.»
روشهای متعددی برای اشاره به درد روانی وجود دارد، استفاده از یک کلمه متفاوت معمولاً نشان دهنده تأکید بر جنبه خاصی از زندگی ذهنی است. اصطلاحات فنی شامل algopsychalia و psychalgia است ، اما ممکن است درد روانی، [درد عاطفی، درد روانی، درد اجتماعی، درد معنوی یا روحی، یا رنج نیز نامیده شود. در حالی که اینها به وضوح اصطلاحات معادلی نیستند،
یک مقایسه سیستماتیک از نظریهها و مدلهای درد روانی، درد روانی، درد عاطفی و رنج به این نتیجه رسید که هر یک احساس عمیقاً ناخوشایند یکسانی را توصیف میکنند. به طور گسترده اعتقاد بر این است که درد روانی جنبهای اجتنابناپذیر از وجود انسان است.
سایر توصیفات درد روانی عبارتند از: «طیف گستردهای از تجربیات ذهنی که به عنوان آگاهی از تغییرات منفی در خود و عملکردهای آن همراه با احساسات منفی مشخص میشود»، «یک تجربه ذهنی پراکنده … متمایز از درد جسمی که اغلب موضعی و مرتبط با محرکهای فیزیکی مضر است»و «یک احساس پایدار، ناپایدار و ناخوشایند ناشی از ارزیابی منفی از ناتوانی یا نقص خود.»
علل
تصور میشود صفت «روانی» شامل کارکردهای باورها، افکار، احساسات و رفتارها میشود که ممکن است به عنوان نشانهای برای منابع متعدد درد روانی تلقی شود. یکی از راههای گروهبندی این منابع مختلف درد توسط اشنایدمن ارائه شده است، که اظهار داشت درد روانی ناشی از نیازهای روانی ناکام است.به عنوان مثال، نیاز به عشق، استقلال، وابستگی و موفقیت، یا نیاز به اجتناب از آسیب، شرم و خجالت. نیازهای روانی در ابتدا توسط هنری موری در سال ۱۹۳۸ به عنوان نیازهایی که رفتار انسان را تحریک میکنند، توصیف شدند .اشنایدمن معتقد بود که افراد اهمیت هر نیاز را به طور متفاوتی ارزیابی میکنند، که توضیح میدهد چرا سطح درد روانی افراد هنگام مواجهه با یک نیاز ناکام یکسان متفاوت است. این دیدگاه نیازها با توصیف پاتریک دیوید وال از درد جسمی مطابقت دارد که میگوید درد جسمی نشان دهنده یک حالت نیاز بسیار بیشتر از یک تجربه حسی است.
نیازهای روانی برآورده نشده در دوران جوانی ممکن است باعث ناتوانی در برآورده کردن نیازهای انسانی در مراحل بعدی زندگی شود در نتیجه فرزندپروری سهلانگارانه، کودکانی که نیازهای روانی برآورده نشده دارند، ممکن است در طول زندگی با اختلالات روانپریشی در دوران کودکی مرتبط باشند.
در حوزههای روانشناسی اجتماعی و روانشناسی شخصیت ، اصطلاح درد اجتماعی برای اشاره به درد روانی ناشی از آسیب یا تهدید ارتباط اجتماعی استفاده میشود؛ سوگواری، خجالت، شرم و احساسات جریحهدار شده، زیرمجموعههای درد اجتماعی هستند.
از دیدگاه تکاملی، درد روانی، ارزیابی مشکلات اجتماعی واقعی یا بالقوهای را که ممکن است تناسب فرد برای بقا را کاهش دهد، ضروری میسازد.نحوهی ابراز درد روانی افراد در اجتماع (مثلاً گریه، فریاد، ناله) به این هدف است که نشان دهد آنها نیازمند کمک هستند
