قلم، مغلوب روان شکسته

اشتراک گذاری مطلب:

لینک کوتاه مطلب:

کد خبر: 41962

تاریخ انتشار: ۲۶ مرداد ، ۱۴۰۴

قلم، مغلوب روان شکسته

جعفر دیناروند
روان را معنا یابی باید که اگر نشود با انواعی از خلط ها مشتبه می شود.گاه مانند انواعی از اعصاب می شمرند و زمانی نیز با حدت، دیوانه صفت بر می گیرند.
آنکه را بخواهند، عاقل و نخواهند، روانی گویند.این عوامند که هر چه را بخواهند، می نامند.آن ها کمر علم را می شکنند تا علما قادر به نوشتن نشوند.
روان از نظر ما، عکس العمل هاست.فرد را مدافعی لازم و وسایلی برای تبدیل برای سالم سازی است.عمل ها، تولید می شوند، عکس العمل ها، پاسخ می دهند.
روان با خشم خود را نماد می دهد و با عصبانیت شکلی دیگر می گیرد.همان روان با سکوت معنا می دهد و با گوشه گیری، خود را صلح طلب معرفی می کند.
ما روان را برای دفاع از خود برمی گزینیم و عاقلانه از آن سود می بریم.این یعنی، ر‌وان، سالم و تندرست است و حسابگرانه، وظیفه اش را انجام می دهد.
پس، روان را می توان سالم نگه داشت تا تدافع نیز سالم بماند.جامعه در این بین نقش دارد و جاهلان برای انحراف آن، پررنگ وارد می شوند.روان شکسته همان نقص در عکس العمل هاست.
آنجا که خشم لازم است سکوت می آید و زمانی که سکوت ضروری می شود خشم خود را جلودار می نماید.این، تضادی مرضی است.گفتگو با روان شکستگان، آسان نیست.
روان شکسته همین است که توازن ها را بر هم می زند و ناشایستگی ها را جایگزین شایسته ها می کند.خشم در برابر عدالت به جای ظلم.عصبانیت در برابر عدالت به جای حیف و میل.این شکستگی روان است که تصنع، کار آن را انجام می دهد.
ما با آن مخالفیم و سازندگی آن را مربوط به سودبران می دانیم.جامعه ملتهب از ر‌وان شکستگان بسیاری است.زود خشمان، متعادل نیستند.حمله کنندگانی ماهرند حتی اگر آنطرف، نویسنده باشد.قلم از هراس، می شکند.
قلم شکسته در این میان، میداندار می شود.نه از این باب که پشتیبان گردد که مسیر را غلط، نشانه می دهد.روان شکسته، در پی قلم های سالم است.تا بدانجا تعقیب می کند که بشکند.
وقتی این شد، قلم شکسته با نوشتن های نامربوط، خود را مدافع شکستگی های روان می کند تا توجیهی برای ماندن داشته باشد.ماندن قلم سالم، ناممکن می گردد.
ما را با هر دو، کار است.قلم شکسته را جوشش دادن و روان شکسته را از خمیدگی رها نمودن است.ما را با بی تفاوتی، رفاقتی نیست.قلم سالم در روان سالم، نهفته است.
عجیب روزگاری شده است که روان سالم را معیوب دانستن و روان های شکسته را سالم. نماد دادن.یعنی، جامعه در کجروی های خودساخته است.نمی داند که نمی داند.
این ها دنیای واقعی ما هستند و در جهان حقیقت جایی ندارند.باید این را مهم شمرد که روان، به آرامش مثال زدنی نیاز است و تلاطم، خصومتی مبراست.باید به دنبال حقیقت بود.همان روشنایی مسیر که رهگشاست.
روان متوازن را علم کردن، راهی برای درست طی کردن می شود و شکسته ی آن، خمیده کنان، در مسیری کندآمیز، طریق می کند.قلم هم، یارای کمک نیست که در طوفان، بلم، کارساز نخواهد بود.
ما را با این شکل موافقتی نیست که اگر باشد جهالتی نمایان خواهد شد.روان شکسته را در بنیان یافتن، اصل است و قلم شکسته را در گره زدن، قابلیت فهم می توان یافت.
روان، مظهر آسایش خواهی برای خود و دیگران تصور نمودن است و شکستگی آن، خودخواهی و دگر طردی است.همین است که شکستگی روان، منبعی برای راهیابی ناشایستگان می شود .
یعنی، امواج درونی خموش می گردند تا کشتی های ناصواب وارد آب های زلال شوند.آلودگی هایی را با این کار شایسته گردانند و آشامیدن از آن را به مثابه ی مرگ تدریجی برشمرند.
ما را با روان آرام، رابطه ای همیشگی است که غیر از آن، تنزل در آدمیت است.آرامش روان، عکس العمل منطقی را بشاید و غیر آن، انحراف از مسیر را باعث گردد.روان را تدافع باید دید و از حمله غافل نباید گشت.
اتصالی میان،فهم در عمل و آرامش در روان، لازم آید و در این میان، مساعدت قلم، کارساز شود و بدین شکل، جوشش سالم روان و قلم، حاصل گردد در غیر آن، روان شکسته، قلم های شکسته، تولید کند.
حال،چه باید کرد؟به انتظار سرنوشت نشست؟مرگ تدریجی قلم را لمس کرد؟به عاملان شکستگی ها، میدان داد؟ یا از قلم ها، محافظت شود؟ آرامش جامعه را حفظ نمود؟روان ها را سالم نگه داشت و امواج بیرونی را کنترل کرد؟کدامیک؟
واقعیت این است که روان ها شکسته اند و قلم ها، گرچه شکسته اما استوار باقی مانده اند.آیا قلم، مغلوب روان شکسته می شود؟من، بر این باور نیستم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *