پرهیز از پرخوابی و بیکاری

اشتراک گذاری مطلب:

لینک کوتاه مطلب:

کد خبر: 45974

تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ، ۱۴۰۴

پرهیز از پرخوابی و بیکاری

« یک حدیث و یک حکایت»
بسم الله الرحمن الرحیم
پرهیز از پرخوابی و بیکاری
امام کاظم (علیه السلام):
«إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى لَیُبْغِضُ اَلْعَبْدَ اَلنَّوَّامَ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى لَیُبْغِضُ اَلْعَبْدَ اَلْفَارِغَ» .

همانا خداوند دشمن دارد آن بنده ای را که زیاد بخوابد، و دشمن دارد آن بنده ای را که بیکار باشد.

من لا یحضره الفقیه، جلد۳، صفحه۱۶۹
ترجمه: مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات
مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی- جامع الاحادیث
—————————–
بسم الله الرحمن الرحیم
نسیبه، بانوی فداکارِ صحنه نبرد
اثری که روی شانه ی نسیبه دختر کعب(که به نام پسرش عماره «ام عماره» خوانده می شد) باقی مانده بود، از یک جراحت بزرگ در گذشته حکایت می کرد. زنان و بالاخص دختران و زنان جوانی که عصر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را درک نکرده بودند یا در آن وقت کوچک بودند، وقتی که احیاناً متوجه گودی سرشانه ی نسیبه می شدند، با کنجکاوی زیادی از او ماجرای هولناکی را که منجر به زخم شانه اش شده بود می پرسیدند. همه میل داشتند داستان حیرت انگیز نسیبه را در صحنه ی «احد» از زبان خودش بشنوند.
نسیبه هیچ فکر نمی کرد که در صحنه ی احد با شوهر و دو فرزندش دوش به دوش یکدیگر بجنگند و از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دفاع کنند. او فقط مشک آبی را به دوش کشیده بود برای آنکه در میدان جنگ به مجروحین آب برساند. نیز مقداری نوار از پارچه تهیه کرده و همراه آورده بود تا زخم های مجروحین را ببندد. او بیش از این دو کار، در آن روز، برای خود پیش بینی نمی کرد.
مسلمانان در آغاز مبارزه، با آنکه از لحاظ عدد زیاد نبودند و تجهیزات کافی هم نداشتند، شکست عظیمی به دشمن دادند. دشمن پا به فرار گذاشت و جا خالی کرد، ولی طولی نکشید، در اثر غفلتی که یک عده از نگهبانان تل «عینین» در انجام وظیفه ی خویش کردند، دشمن از پشت سر شبیخون زد، وضع عوض شد و عده ی زیادی ازمسلمانان از دور رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) پراکنده شدند.
نسیبه همینکه وضع را به این نحو دید، مشک آب را به زمین گذاشت و شمشیر به دست گرفت. گاهی از شمشیر استفاده می کرد و گاهی از تیر و کمان.
سپر مردی را که فرار می کرد نیز برداشت و مورد استفاده قرار داد. یک وقت متوجه شد که یکی از سپاهیان دشمن فریاد می کشد: «خود محمد کجاست؟ خود محمد کجاست؟» نسیبه فوراً خود را به او رساند و چندین ضربت بر او وارد کرد، و چون آن مرد دو زره روی هم پوشیده بود ضربات نسیبه چندان در او تأثیر نکرد، ولی او ضربت محکمی روی شانه ی بی دفاع نسیبه زد که تا یک سال مداوا می کرد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) همینکه متوجه شد خون از شانه ی نسیبه فوران می کند، یکی از پسران نسیبه را صدا زد و فرمود: « زود زخم مادرت را ببند.» وی زخم مادر را بست و باز هم نسیبه مشغول کارزار شد.
در این بین نسیبه متوجه شد یکی از پسرانش زخم برداشته، فورا پارچه هایی که به شکل نوار برای زخم بندی مجروحین با خود آورده بود درآورد و زخم پسرش را بست. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) تماشا می کرد و از مشاهده ی شهامت این زن لبخندی در چهره داشت. همینکه نسیبه زخم فرزند را بست به او گفت: «فرزندم زود حرکت کن و مهیای جنگیدن باش». هنوز این سخن به دهان نسیبه بود که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) شخصی را به نسیبه نشان داد و فرمود: «ضارب پسرت همین بود». نسیبه مثل شیر نر به آن مرد حمله برد و شمشیری به ساق پای او نواخت که به روی زمین افتاد. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: « خوب انتقام خویش را گرفتی. خدا را شکر که به تو ظفر بخشید و چشم تو را روشن ساخت.»
عده ای از مسلمانان شهید شدند و عده ای مجروح. نسیبه جراحات بسیاری برداشته بود که امید زیادی به زنده ماندنش نمی رفت.
بعد از واقعه ی احد، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) برای اطمینان از وضع دشمن، بلافاصله دستور داد به طرف «حمراء الاسد» حرکت کنند. ستون لشکر حرکت کرد. نسیبه نیز خواست به همان حال حرکت کند، ولی زخم های سنگین اجازه ی حرکت به او نداد. همینکه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از «حمراء الاسد» برگشت، هنوز داخل خانه ی خود نشده بود که شخصی را برای احوالپرسی نسیبه فرستاد. خبر سلامتی او را دادند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از این خبر خوشحال و مسرور شد .(۱)
—————————-
(۱). شرح ابن ابی الحدید، جلد ۳، صفحات ۵۶۸- ۵۷۰، نقل از مغازی واقدی.
منبع: داستان راستان،شهید مطهری،جلد اول.
مؤسسه تحقیات و نشر معارف اهل البیت (علیهم السلام)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *