✍️ منوچهربرون
امینی رفت، اما نه هوای اهواز تغییر کرد، نه حال مردمش. رفتن او نه نقطهی پایان بود و نه آغاز راهی تازه؛ تنها ورق خوردن فصلی دیگر از کتابی که سالهاست عنوانش «بیتصمیمی» است.
دومین جلسه شورای شهر برای انتخاب شهردار، همچون بسیاری از جلسات پیشین، با تأخیر آغاز و بینتیجه پایان یافت. شهری که روزگاری مرکز صنعت و فرهنگ جنوب بود، امروز میان اصرار و انکار اعضایی گرفتار شده که هرکدام نسخهای برای درد مشترک دارند، اما هیچکدام درمانگر نیستند.
آه از شهری که گرد و خاکش تنها در هوا نیست، در تصمیمگیریها نیز رسوب کرده است. هر بار که امیدی برای سامان امور برمیخیزد، اختلافها چون باد مخالف، شعلهی امید را خاموش میکند. شورای شهری که باید نماد خرد جمعی باشد، به میدان کشمکشهای شخصی و جناحی بدل شده است. مردم ماندهاند و خیابانهایی بیسامان، پروژههایی نیمهتمام، و نگاهی که از وعدهها عبور کرده و تنها «نتیجه» میخواهد.
در چنین وضعی، شهر بیش از شهردار، محتاج عقلانیت و صداقت است. اهواز نیاز دارد تا مدیریت شهری از دایرهی منافع فردی و گروهی بیرون آید و به رسالت اصلی خود، یعنی خدمت به مردم، بازگردد.
شهردار هر که باشد، اگر پشتوانهی همدلی و برنامه نداشته باشد، در طوفان بحرانها گم خواهد شد.
و شورا، اگر به جای همصدایی، به پژواک اختلاف بدل شود، نه صدای کارون را خواهد شنید، نه فریاد مردم را.
اهواز این روزها شهردار نمیخواهد — نجات میخواهد.




